درخواست
حمایت کن کیوتم ❤️🐾
حمایت کن کیوتم ❤️🐾
پارت قبل رو ترکوندید بچه ها ممنون بابت حمایت و لایک هاتون اگه لایک هاتون بیشتر باشه شاید ازش یه رمان چند پارتی بزارم😄
شمارش معکوس
۱
۲
۳
بپر🥳🥳🥳🥳
های گایز. ببخشید یک ۱ ساعتی تاخیر داشت. اینترنتم تمام شده بود🙏🙏.
خوب بریم برای پارت ۳ عشق و نفرت👇👇🫶
سلام بچه ها!!خوبید؟؟؟
میگم بچه ها یه رمانی هست که خودم نوشتم اسمش هست عشق بی معنی و شاید تا سه پارت طول بکشه حالا تا هر پارت طول کشید بهتون میگم 🥰😍🤩🤗
حالا برید ادامه👇🏻
ادامهه
رییس فرشته های خوب آزمون می خواد آرام باشیم. بعد می گوید: خوب گوش کنید . انسان های خوب دارند کمتر و کمتر می شوند. همون خوب می دانیم که اگر انسان خوبی روی زمین نماند که گناهانش انگشت شمار شود خلع در دنیا پخش می شود و همه ما می بلعد. ما سال های قبل هم این مشکل را داشتیم، ولی الان وضعیت قرمزه!😱
رییس ادامه داد: یادم شما دوتا( الیزابت و جان) هفته پیش یک نامه برای باز نشستگی دادید. و شما دوتا بهترین کارمند هرکدام تو بخش خودتون هستید.
من می گویم: منظورتون از این حرف ها چیه؟.
رییس می گوید : ما که به کسی بازنشستگی زود هنگام نمی دهیم مخصوصا که شماها یکی از بهترین کارمند ها هستید خوب ما هستید. ولی اگر که شما ها یک سفر کوچک به زمین بکنید و با یک چند تا موجود عجیب بجنگید کارای غیر ممکن را ممکن کنید و جون خودتون به خطر بندازید به پنت هاوس قصر خواهید رفت تازه با امکانات ویژه🥳😬
رییس شیاطین می گوید: البته این سفر خیلی خطرناک و ممکنه با این که فرشته هستید جون خودتون را از دست دهید و کلا از هستی پاک شوید.
رییس فرشته های خوب می گوید: تصمیم با خودتون. شما با این کار هم به خودتون هم به این دنیا لطف بزرگی کردید. لازم نیست همین الان جواب دهید می توانید در موردش فکر کنید.
من در فکر فرو میروم. حالا باید چیکار کنم؟؟؟؟؟
اگر از این پارت خوشتون آمد لایک فراموش نشه ❤️
راستی پارت ۳ فردا ساعت ۴ پست می شود.💌🕗
سلام ادامه
بریم سراغ رمان
صبح بود. صدای گنجشکان بهشتی مرا از خواب بیدار می کند. خودم را معرفی نکردم. من الیزابت فرشته عشق هستم. همان فرشته ای که کار های خوب شما را یاد داشت می کند. من دنبال صلح و آرامش هستم.
لباس صورتیم را می پوشم یک دامن پف پفی و با یک کراپ صورتی. از پله های قصر پایین می روم.
این قصر ۵۴ اتاق و سه طبقه دارد. هر اتاق مخصوص یک فرشته است. طبقه اول برای فرشته های خوب یعنی فرشته هایی که کار های مربوط به کارهای خوب جامعه را انجام می دهند طبقه دوم برای فرشته های بد یا به عبارت دیگه شیطان هست. به طبقه دوم جهنم هم گفته می شود. طبقه سوم که بهترین طبقه است. مربوط به فرشته های است که قبلاً انسان بودند. در اصل انسان های خوب که گناهانشان انگشت شمار است به عنوان فرشته انتخاب می شوند و بهترین طبقه این قصر زندگی می کنند. این قصر خیلی بزرگ، در اصل جهان آخرت است.
از پله ها پایین می روم و به اتاغ مخصوص انجام کار های فرشته های خوب می روم این اتاغ یکی از بزرگ ترین اتاغ ها این قصر. پشت میزم می نشینم تا میام کار ها را شروع کنم فرشته اعظم کار های خوب میاد آن رییس فرشته های خوب است.
به من می گوید: الیزابت به دفترم بیا باهات کار مهمی با تو دارم.
وارد اتاغ می شوم. رییس شیاطین( همون فرشته های بد ) با یکی از شیاطین که درجه ی آن با من یکی است آنجا بودند.
رییس شیاطین می گوید: دنیا در حال نابودی است.
من و همان شیطانی که با من هم درجه است که در اصل اسمش جان باهم می گوییم: وات؟ یعنی چی دارد دنیا نابود می شود.
اگر از این پارت خوشتون آمد لایک فراموش نشه ❤️
راستی، پارت ۲ فردا ساعت ۴ پست می شود💌🕗
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
عشق را باید پرستید
آلیا: برای رفتن به بیرون لباس هامو پوشیدم
مرینت: وقت گذشت زود باش مرینت هنوز تو داری آرایش میکنی😑
مرینت: الو آلیا آماده شدی؟؟؟
آلیا: آره مرینت حالا کجا بیام؟؟
مرینت: بیا به همون پارک قدیمی
آلیا: باشه راه افتادم تا بیام بای
مرینت: بای🖐🖐
**چند دقیقه بعد**
مرینت: سلام آلیا🖐 قرررررر
آلیا: صدای چی بود؟
مرینت: هعب من بودم ای شکم بد😑
آلیا: منتظر چی هستی؟ بریم کافه الان تلف میشی بچه!
مرینت: توراه رفتن بودیم که آدرین رو دیدیم بعد سلام و احوالپرسی آدرین گفت:
آدرین:کجا میرید دخترا؟
ما بهش گفتیم کافه
آدرین: میشه منم با شما بیام؟
آلیا و مرینت: بله البته😃😃
مرینت: بعد قرن ها رسیدیم به کافه یه نوشیدنی سفارش دادیم🧋
مرینت: خیلیی خوشمزه بود
مرینت: آدرین و آلیا بریم یکم چرخ بزنیم؟
آدرین آلیا: بله البته🤗
مرینت: آدرین یه لحضه میای؟؟؟
آدرین : بله مری؟؟
مرینت: آدرین تولد آلیا هست تو هم میای؟؟
آدرین:بله حتما😚☺️
مرینت: خب بچه ها خیلی گشتیم حالا بیایید بریم عمارت
آلیا:عمارت چرا؟؟؟؟
مرینت: تو بیا بعداَ بهت میگم🙃
وارد عمارت شدیم که یهو همه شعر تولد رو باهم خوندیم🎂🥳
مرینت: آلیا خیلی سوپرایز شد و از ما تشکر کرد من از خوشحالی اون خوشحال بودم ناسلامتی ما باهم دوستای صمیمی هستیم💗💖
بعد از جشن خیلی خوردم کیک نوشیدنی و...🧋🍰
بخاطر همین به آلیا گفتم و سری به دستشویی شتاب بردم😅
مرینت:بعد از آمدن از دستشویی پیش آلیا مشغول حرف زدن بودم که یه نفر از پشت سر دستمال روی بینی جولیکا گذاشت و اونو برد به عبارتی دزدید
ما میخواستیم بریم برای کمک ولی...
♤☆♡♤◇☆♧♡☆◇♡♧♡☆♤◇♧☆
بد جایی قط کردم نه؟؟ عیبی نداره لایک و کامنت همه ۳ پارت بعد طولانی و جذابه پس بترکونید🥰
کیوتا و بای👋
های گایز!
سلام بچه ها نویسنده جدید وب هستم🥰
من یه رمان نوشتم که اونم برو ادامه مطلب
های گایز. من نویسنده داستان، عشق و نفرت ( همین داستانی که الان می خوام توضیح بدم) هستم🫣. این داستان پارت ۱ آن فردا ساعت۴ پست می شود🕗💌. بریم یکم بیشتر راجب این داستان توضیح بدم👇🫶
ادامههه
ادامه مطلب
سلام بپر ادامه
عیدتون مبارک 🎊🎉 امیدوارم حالتون توی سال جدید
خوب باشه..❤️🎊🎉
بیا ادامه 🥺❤️👈
ادامه مطلب
نویسنده جدیدم.
حالا برو ادامه