تصویر هدر بخش پست‌ها

༻𝕭𝖆𝖉 𝖇𝖑𝖔𝖌 ༻

با وبلاگی از جنس خفن در خدمتتون هستیم 🌷 از رمان گرفته تا کیپاپ..... اینجارو از دست نده 💕🌷

⁦✯✯ سگ های ولگرد بانگو : ظهوری قدرتمند⁠✯⁠✯

⁦✯✯ سگ های ولگرد بانگو : ظهوری قدرتمند⁠✯⁠✯

| ꧁༒☾ 𝔏𝔲𝔫𝔞 ☽༒꧂

سلاااااااااااااااااااااااااام.

بفرمایید...

 

پارت ۱۱

 

من : قضیه بر میگرده به همون شبی که شما من رو پیدا کردین. تا قبل از اون شب من ُ لایلا و دوتا دیگه از بچه ها باهم دوستای صمیمی بودیم. از بچگی با هم دوست بودیم. من و لایلا و کلارا و براکس. کلارا و براکس باهم خواهر و برادر بودن. و براکس هم از من دو سال بزرگتر بود.

اول از همه براکس بود بعد لایلا بود که یه سال از براکس کوچیکتر بود و بعدش من بودم که باز یه سال از لایلا کوچیکتر بودم و بعدش هم کلارا که چند ماه از من کوچیکتر بود

رابطه ی ما جوری بود که حتی خونواده هامون هم با هم رفت و آمد داشتن. ولی رابطه ی ما تا اون شب بارونی بیشتر دووم نداشت. هممون خونه کلارا و خونوادش دعوت بودیم و به ما هم خیلی خوش گذشت تا اینکه ...

••••••••••• فلش بک •••••••••••••

سوم شخص 

بچه ها داشتن با هم بازی و صحبت میکردن و مادر و پدرا هم داشتن با هم صحبت میکردن.

ناگهان از گوشه ای از خونه شعله ی آتیشی شعله ور شد و به سرعت کل خونه رو در بر گرفت.

همه وسط آتیش بودن و هیچ کسی هم راه فراری نداشت.

مادر لونا یه راه بسیار باریک پیدا کرد که هنوز آتیش به اونجا نرسیده بود.

مادر لونا رو به بچه ها گفت : بچه ها اون راه اونجا رو میبینین؟

همشون سر تکون دادن.

مادر لونا : بچه ها شما پشت سر همدیگه و خیلی سریع از اون راه رد بشین باشه ؟

براکس : ولی خاله شما و بقیه چی؟

مادر لونا : شما که رد شدیم ما هم پشت سرتون میایم.

 

امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️ 

به نظرتون لایلا توی گذشته لونا چیکار کرده که لونا اینقدر ازش دلخوره؟؟