
کلاهداران 🧢
سلاااااااااااااااااااااااااام ✨
من اومدم با پارت اول رمان
بفرمایید...
پارت ۱
***** رویا *****
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 شمارش معکوس
بووووووووووووم
با چشمای گرد در حالی که دستام و رو گوشام گذاشته بودم به ازمایشگاه متالشی شده خیره شدم
باران -اااااه عجب دودی بلند شده
محیا - الی دمت جیز گل کاشتی
با شنیدن صدای ماشین اتش نشانی چشم از ازمایشگاه منفجر شده گرفتم و گفتم
-خب اینو می دونین که باید خصارت بدیم
هستی - تف به این شانس فکر این جاشو نکرده بودم
الناز در حالی که اشک تو
چشماش جمع شده بود گفت
-خدای من فکرشم نمی کردم بمبم کار کنه من به خودم افتخار می کنم
همه مون با دهن باز نگاش می کردیم
رو به محیا گفتم
-اه ببند دهنتو دیگه اب دهنت اویزون شده
با دستم کلاهم رو برداشتم و گفتم
-مثل نقشه ی چند وقت پیشمون باید یکی چلاغ شه
قیافه ی همه شون رفت تو هم
-اه چیه قیافتون و مث انار چروک می کنین مجبوریم یه تصادف ساختگی درست کنیم تا از بیمه خصارت بگیریم
-الناز - خدارو شکر من که راحتم اون بار زدین پای منو شکستین و دروغ صحنه سازیه یک تصادف و کردیم که بیمه بهمون پول بده
به قیاقه ی محیا و هستی و باران نگاه کردم و گفتم
باشه نوبت ماست باید کلاه کِشی کنیم محیا یهو دستش و گرفت سمت چپ دلش و
گفت
-وای فکر نکنم بتونم دستو پام و بشکنم دلم درد می کنه اپانتیسم داره می ترکه
یعنی دروغ به ای ن تابلویی از کسی نشنیده بودم.
با اخمای در هم گفتم
-اپانتیس سمت راست پینوکیو...
با تعجب زود دستشو گذاشت سمت راست و گفت
-آخ اره این طرف بیشتر درد می کنه
با لبخند شرارت باری گفتم
-حالا که فکر می کنم می بینم اپانتیس سمت چپه
یکم مبهوت نگام کرد بعد با اخم گفت
-جهنم بیاید کلاه کشی کنیم
پایان پارت اول
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️ ❤️