شروعی جدید1p
| ღGᵣₐy bᵤₜₜₑᵣfₗyღ
میدونم یکم گیج شدید ولی کلا تصمیم گرفتم شروعی جدید رو کاملاااا تغییر بدم🌝
_هی الف دست و پاچلفتی!
لاویا دست پاچه شد.
_ب...بله..ق..ربان
پوزخندی زد.
_از کی تا حالا خودتو یه الف میبینی؟!یه هفته دیگه مونده تا مشخص شه تو یه الف خوبی یا یه آدم نجس و بی رحم!
لاویا دختر خجالتی ای بود؛او از قضاوت نمیترسید،پس چرا خجالت میکشید؟!وقتی می خواست حرفی را بزند استرس تمام وجودش را در بر می گرفت.گوش هایش را گرفت؛عادت همیشگی اش بود،همیشه وقتی شرم زده بود یا احساس ضایع شدن داشت این کار را میکرد.
_وو..لی..ق..ربان..ان..سس..ان..ها...او..ن..قدرا.هم.ب.بد.نیس...تن!
الف عصبانی شد.
_اینو میگی که از خودت دفاع کنی آره؟!دختره چندش!
و سپس سیلی ای به صورت لاویا زد و باعث شدت گرفتن گریه دختر معصوم شد.