پارت ۳ عشق و نفرت
های گایز. ببخشید یک ۱ ساعتی تاخیر داشت. اینترنتم تمام شده بود🙏🙏.
خوب بریم برای پارت ۳ عشق و نفرت👇👇🫶
می گویم: اصلا نیاز به فکر کردن ندارد. یک فرشته خوب نمی تواند با یک فرشته بد حتی حرف بزنه چه برسه باهاش بره دنیا را نجات بدهد.
جان می گوید: تایید می کنم👍.
رییس فرشته های خوب می گوید: می دانم ولی ما به قدرت هردوی شما نیاز داریم. قدرت الیزابت آب و قدرت جان آتش است. ما نیاز داریم که هردو باشند تا بتوانید خلع را شکست دهید.
رییس فرشته های شیاطین می گوید: ولی حواستان باشد اگر این راه را انتخاب می کنید، در طول این سفر به هیچ عنوان نباید عاشق شوید. نه عاشق هم دیگر نه عاشق یک انسان وگرنه تبدیل به خاکستر می شوید و نه تنها خودتون میمیرید بلکه عملیات نجات دنیا هم خراب می شود.
من می گویم: مگه شیاطین و فرشته ها هم عاشق می شوند؟
رییس فرشته های خوب می گوید: تر حالا بجز یک بار این اتفاق نیافتاده
جان می گوید: کی؟ بعدش چی شد؟
رییس شیاطین می گوید: ۵۰۰ سال پیش یک فرشته خوب و یک شیطان عاشق هم می شوند. ولی چون فرشته نباید عاشق شوند آن ها تبدیل به خاکستر می شوند.
من می گویم الان فکر می کنید من عاشق این احمق می شوم؟
جان می گوید: احمق خودتی. بعدم از خداتم باشه😒
رییس فرشته های خوب می گوید: این فقط یک هشدار بود. خوب در باره ی این فکر کنید. فردا صبح جوابتون را بهم اطلاع دهید
رییس شیاطین می گوید: درباره ی این گفت گو به هیچ کس نگویید!. چون نمی خواهیم بقیه فرشته ها وحشت کنند، چون جهان دارد نابود می شود.
می گویم: نگران نباشین🫡.
هردو( جان و الیزابت) از دفتر مدیریت بیرون می رویم.
داشتم به سمت پله ها می رفتم که جان گفت: دیگه نبینم من را احمق صدا کنی وگرنه چند تا پرنده شیطانی می فرسته داخل اتاقت😈.
جان ادامه داد: تو خوب می دانی پرنده های شیطانی چه بلایی به سر اتاغ عروسکیت میآورند.
می گویم: من را تهدید نکن. نبین جزو فرشته های مهربان هستم، اگر عصبانی شوم از جهان پاکت می کنم.
بعد سریع آنجا را ترک می کنم. به سمت اتاقم می روم. در را باز می کنم. داخل میروم. تصمیم می گیرم یک دوش آب گرم بگیرم و درمورد موضوع نابودی جهان و نجات آن خوب فکر کنم. قبل از این که وارد حمام شوم کسی در اتاقم را می زند. یعنی کی می تواند باشد!!
اگر از این پارت خوشتون آمد لایک فراموش نشه ❤️
پارت بعدی فردا دقیق ساعت ۴ می زارم 🕗💌
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺