جهنم سفید4p
یه چند پارت دیگه قراره شیپ مادمازل اسرا و مستر میکی رو داشته باشیم😐😔
مرد ابتدا خون گرگینه را با خونی دیگر مخلوط کرد،خون به رنگ طلایی در آمد.چشم هایش به درشت ترین حالت ممکن درآمد.
_فرد دیگری هم،با این گروه خونی در دنیا هست!
سال0000(3000سال بعد از وجود آدم)
عصبانی بود یا ناراحت؟نمی دانست فقط می خواست آن حس را خالی کند،صدای رسای خدا را شنید.
عزازیل!بر مخلوق من آدم تعظیم کن،چرا که او از تو والاتر است!
در حالی که روی زمین دراز کشیده بود و چشم به آسمان دوخته بود،جواب خدا را با کلماتی که نمی دانست از کجا آمده اند،داد.
_مگر شوخی است؟مگر شوخی است که بدون شناخت به فردی تعظیم بکنم؟از کجا پیدا که اوهم یک فرد پست نباشد؟
به خود آمد و دهانش را بست.
_عزازیل!بهشت و زمین دیگر برای تو معنی ندارد،تو تبعید شده ای!
متوجه بال های ناپدید شده اش شد.
_من دیگر عزازیل نخواهم بود،من ابلیس هستم؛ابلیس!
خود را در مکانی ناشناخته دید؛مکانی که،درش عشق معنایی نداشت.
_من نباید اون حرفا رو میزدم ماری!
ابلیس درحال پاک کردن اشک های رو به خدمتکار وفادارش،ماریا این حرف را زد.
_ولی...شما هم حق داشتید قربان!
ماریا رو به ابلیس بی هیچ ترسی این را گفت.