تصویر هدر بخش پست‌ها

𝔹𝕒𝕕 𝕓𝕝𝕠𝕘

با وبلاگی از جنس خفن در خدمتتون هستیم 🌷 از رمان گرفته تا کیپاپ..... اینجارو از دست نده 💕🌷

جهنم سفید5p

| ღGᵣₐy bᵤₜₜₑᵣfₗyღ

معلم ادبیات وارد میشود😔😌

_من حق نداشتم،نباید به آدم توهین میکردم.

ماریا دیگر چیزی نگفت؛مرلین با قدم های تندش وارد اتاق شد.

_قربان فرزند عزرائیل پیدا شده،اون شاهزاده تهجو هست!

ابلیس جوری که نشوند زمزمه کرد:_برادر...


خبر پیدا شدن فرزند عزرائیل در ترانسیلوانیا و همه جا بجز زمین پیچیده بود.

_وای!قطعا دروغه نه؟کی فکرشو میکرد که این افسانه واقعی شده باشه؟

دختر مو مشکی تائید کرد.

_هیچکس فکر نمیکرد اون یه گرگینه باشه؛هممون انتظار ی فرشته ی لوس و نازنازی رو داشتیم؛و کی فکرشو میکرد اون گرگینه شاهزاده تهجو باشه،شنیدم تبعید شده!

ولیعهد از زیر ماسکش نیشخند زد.

_همون پسر۶ساله!


_هی پسر اسمت چیه؟

پسر آبنبات به دست لبخندی زد.

_اسم من تهجو هست،شیش سالمه،مامانم بهم میگفت جو.

_میخوای سه تا درس بهت بدم؟

پسر لبخندی زد.

آره!

و بعد آبنبات پسر را به سطل انداخت.

_اولین درس من بهت اینه که گریه نکن.

و بعد با دست جلوی اشک های پسر را گرفت.