
رمان عشق جاودانه❤️🔥پارت ۲
سلاام به همه پارت جدید میزارم
حتما لایک و کامنت یادت نره 💝💗💫😉
بزن ادامه و اذتشو ببر🍯💘😇
+کی باتو بود اخه؟!
چشم ابرو برام اومد و رفت رو صندلی روبه روم نشست
صبحونه رو با شوخی های منو الوین خوردیم
نشسته بودیم تو سالن و داشتیم در مورد اینکه بریم ترکیه یا نه
/به نظرم بریم یه هفته ای پیش خوانوادم هوم؟
-اره بعدش بریم فرانسه دلم برای همشون تنگ شده
/آره بابا میریم
*ماهم که اینجا پشگلیم دیگه؟
-وا چرا عشق مامان؟!
+خب چون از ما نمپرسین که دانشگاه دارین ندارین کارو بار دارین ندارین وقتتون خالیه یا پرعه؟
*آره انگار نه انگار ماهم میایم!!
/پسرم کی گفت شما میاین؟!!
*وااا یعنی چی ؟!
-همینی که شنیدی ما باید بریم اونجا یه عالمه کار داریم شما هم اینجا کار دارین پس ما میریم میایم
+وااا بدون ما اخهه؟! منم میخوام بیام!!
/نمیشه دخترم دانشگاه داری
*آخه یعنی چی؟!منم میخوام بیام
-نمیشه شرکتت تازه داره راه میوفته بری سفر واسه چی آخه؟! وضعیتت خطریه پسرم؟!
*آخه چه کار واجبی دارین که حتما باید این ماه برین؟
-به خدا نمیدونم پسرم مامانم دیروز زنگ زد گفت حتما باید بیای کار واجبی دارم باهات و تاکید کرد حتما تو این ماه بیایم!!
/اتفاقا دیشب خواهر منم زنگ زد گفت کار خیلییی مهمی دارن باهام
با ناراحتی و غصه ناشی از تنهاشدنمون گفتم
+اما من دلم براتون تنگ میشههه
/الهی فدای دخترم بشم من ،دختر من باید قویی باشه
وبعدش زیر لب گفت
/سختیایی که قراره بکشی،صبر و تحمل زیادی میخواد
با شک و تردید گفتم
+چیزی گفتی بابا؟!!
/هیچی دخترم تو نگران نباش زود میایم
با اینکه شنیده بودم چی گفت ولی دیگه چیزی نگفتم حتما سختی های زندگی رو میگه دیگه ایشالله که همین جوری بمونه زندگیم البته با یکم هیجان واقعا دیگه داره خسته کننده میشه روزام
از جام پاشدم و همونجوری که داشتم پله هارو میرفتم بالا به زندگی کاملا حوصله سر برم الآنم و پیش روم فکر میکردم...
لایک و کامنت یادت نره بدجور انرژی لازم❤️🔥💝😉