
✯✯ سگ های ولگرد بانگو : ظهوری قدرتمند✯✯
سلاااااااااااااااااااااااااام
خب بنده برگشتم با پارت دوم رمانم.
بفرمایید ...
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب
نمیدونم کسی تونست حدس بزنه که لونا به چه کسی سلام کرد یا نه ؛ ولی توی این پست مشخص میشــــه!😁
پارت ۲
منم آروم آروم رفتم تا پشت اون فرد رسیدم و با دستم زدم به شونش
من : سلام آکوتاگاوا
آکوتاگاوا سریع به پشت سرش چرخید و من رو دید. قیافش اول عصبانی بود ولی با دیدن من قیافش تغییر کرد و گفت : سلام لونا چان.
یه لبخند زدم و به چویا که پشت سرش بود نگاه کردم. بدبخت هنگ کرده بود. هرچند طبیعی بود. آکوتاگاوا خیلی با شوخی و سرکار گذاشتنش میونه خوبی نداره اما من فرق میکنم. هیچ کس حق چپ نگاه کردن به من رو نداره. تو مافیا ی بندر من از جایگاه خاصی برخوردارم.
گین : لونا چان؟
من : بله گین؟
گین : جناب رئیس با شما کار دارند.
من : ممنون ازت گین.
گین : وظیفمه.
یه لبخند به گین زدم و به سمت اتاق موری سان حرکت کردم.
من : با من کاری داشتین موری سان؟
موری سان : بله
من : درخدمتم
موری سان : میشه اِلیس چان رو ببری بیرون و براش لباس بگیری ؟ تو فقط از پسش بر میای.
هااااااا؟؟؟؟؟
چیییییییییییییییییییییییییییییی ؟؟؟؟؟؟
وایییییییی!!
یعنی من این همه راه رو کوبیدم از اونجایی که بودم اومدم اینجا اونم فقط برای اینکه اِلیس رو ببرم خریییییید؟؟؟؟؟؟
من : بله حتما موری سان .
موری سان : ممنون لونا چان.
فقط یه لبخند زدم.
من : اِلیییییییییس چان ؟ کجایی بیا بریم خرید.
اِلیس : لونا چان؟ با تو باید بیام خرید؟
من : آره. بیا بریم
اِلیس : باشه
تنها کسی که توی مافیای بندر میتونه اِلیس رو راضی کنه منم. بچه خیلی به من اعتماد داره.
•••••••••••••••••چند ساعت بعد ••••••••••••••••
من : خب اِلیس چان. خرید چطور بود؟
اِلیس : خیلی خوب بود ممنون.
من : خواهش میکنم.
داشتیم با اِلیس از کوچه ای عبور میکردیم که ناگهان یه نفر به من تنه زد و باعث شد که به عقب برم اون فرد یه شنل پوشیده بود و من نمیتونستم بفهمم کیه. فکر کردم اون چیزی ازم میخواد ولی فقط از کنارم رد شد و تنها چیزی که ازش موند یه برگه که توی دستم گذاشت بود.
اِلیس : لونا چان برم حسابش رو برسم؟
من : نه نمیخواد.
دوباره به اون فرد شنل پوش نگاه کردم و به راهمون ادامه دادیم.
من : اِ ! اِلیس چان اون ماشین موری سان نیست ؟
اِلیس : چرا ماشین خودشه.
من : اِلیس چان تو برو سوار شو . من نمیام.
اِلیس : چرا؟
من : میخوام یکم قدم بزنم.
و بعد یه چشمک به اِلیس زدم و خرید ها رو دادم دستش و منتظر بودم که سوار ماشین بشه.
بعد از اینکه سوار شد من شروع به قدم زدن کردم و وقتی به یه کوچه خلوت رسیدم اون نامه رو باز کردم و شروع به خوندنش کردم :
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام لونا چان.
ببخشید اگه باعث ترس و یا وحشتت شدم. (هرچند که این امر غیر ممکنه و تو فقط با این کارم گاردت رو بالا بردی) ولی خب واقعا لازم بود این نامه رو به دستت برسونم. چون باید حتما همو به زودی ببینیم.
میدونی که چجوری به من خبر بدی که کی و کجا همو ببینیم.
باید حتما همو ببینیم.
از طرف ٱ.د
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب
اینم از پایان پارت دوم.
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️❤️
راستی کسی میتونه حدس بزنه که اون نامه از طرف کی بوده؟؟