تصویر هدر بخش پست‌ها

༻𝕭𝖆𝖉 𝖇𝖑𝖔𝖌 ༻

با وبلاگی از جنس خفن در خدمتتون هستیم 🌷 از رمان گرفته تا کیپاپ..... اینجارو از دست نده 💕🌷

⁦✯✯ سگ های ولگرد بانگو : ظهوری قدرتمند✯⁠✯

⁦✯✯ سگ های ولگرد بانگو : ظهوری قدرتمند✯⁠✯

| ꧁༒☾ 𝔏𝔲𝔫𝔞 ☽༒꧂

سلاااااااااااااااااااااااااام.

بازم من با یه پارت دیگه از رمانم.

 

پارت ۵

 

چند روز از اون شب بارونی گذشته و کار هر روز دازای و چویا اینه که پیش دختر کوچولو بیان و باهاش صحبت کنن تا بتونه دوباره حرف بزنه. 

یه شب که چویا و دازای پیش دختر کوچولو بودن یه سوالی ذهنشون رو درگیر کرده بود.

دازای : ما باید دقیقاً چجوری صداش بزنیم ؟ نمیشه که همش بگیم دختر یا دختر کوچولو.

چویا : متاسفانه این دفعه حق با توعه. به یه اسم نیاز داره. خودشم که نمیتونه حرف بزنه تا اسمش رو بگه.

دازای : خبببببب. پس خودمون یه چیزی انتخاب کنیم. آنا چطوره؟

چویا : نچ . بهش نمیخوره!

دازای : السا چطور؟

چویا : گیر دادی به شخصیت های کارتونی؟ نـــــــــه .

دازای : مَکس چطوره؟

چویا : احمقِ بانداژی مَکس اسم دختره؟ مَکس اسم پسرونَس.

دازای : خــــب من ایده دیگه ای ندارم!

چویا : از اول هم نباید می‌داشتی.

دازای : خب پس تو انتخاب میکنی؟

چویا با عصبانیت : خودش برگ چغندره؟ سواد که داره بهش برگه می‌دیم اسمش رو بنویسه.

دازای با لحن خونسردی گفت: اِ  راست میگیا. چرا به فکر خودم نرسید؟

چویا دوباره با عصبانیت گفت: چون تو اصلا فکر نمیکنی .

چویا از روی صندلی بلند میشه و یه برگه و یه خودکار به دست دختر کوچولو میده.

دختر کوچولو کاغذ و خودکار رو میگیره و شروع به نوشتن اسمش میکنه. 

بعد از مدتی کاغذ رو به سمت چویا میگیره. دازای هم از پشت سر چویا شروع به خواندن اسمه میکنه.

دازای : لَنا؟ اسم قشنگیه.

دختر کوچولو با سر رد می‌کنه.

دازای : پس اسمت لِنا هست؟

چویا : دازای کوری؟ اون حرف و رو نمی‌بینی ؟ اسمش لونا هست . لــــــونــــــا.

دازای : اوه. ببخشید. پس اسمت لونا هست.

از اون روز به بعد دازای و چویا آموزش لونا رو بر عهده گرفتن و باعث شدن توی سن کم شخصی بسیار قدرتمند بشه

یه روز که لونا و چویا و دازای داشتن از یه کوچه عبور می‌کردن یه گروه از افرادی که ماسک داشتن اون ها رو محاصره کردن . چویا به لونا گفت : لونا اون گوشه وایسا و هیچ کاری نکن باشه؟

لونا هم با تکون دادن سر حرف چویا رو تایید کرد.

بعد چویا و دازای به سمت اون گروه‌ حمله کردن و به راحتی شکستشون دادن اما زمانی که اون ها داشتن آخرین افراد رو شکست میدادن متوجه پشت سرشون نبودن . یکی از اون افراد پشت سر دازای و چویا قرار داشت و یه تفنگ هم در دست داشت.

 

خب اینم از پایان پارت پنجم.

امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️