تصویر هدر بخش پست‌ها

༻𝕭𝖆𝖉 𝖇𝖑𝖔𝖌 ༻

با وبلاگی از جنس خفن در خدمتتون هستیم 🌷 از رمان گرفته تا کیپاپ..... اینجارو از دست نده 💕🌷

⁦✯✯ سگ های ولگرد بانگو : ظهوری قدرتمند⁠✯⁠✯

⁦✯✯ سگ های ولگرد بانگو : ظهوری قدرتمند⁠✯⁠✯

| ꧁༒☾ 𝔏𝔲𝔫𝔞 ☽༒꧂

سلاااااااااااااااااااااااااام.

من اومدم با یه پارت دیگه .

پسسسسسسس بیفرمایید 😁

 

پارت ۱۲

مادر لونا : شما که رد شدیم ما هم پشت سرتون میایم.

بچه ها قبول کردن و از اون ها رد شدن ولی با فاصله چند ثانیه بعد از رد شدنشون آتیش به اون جا هم رسید و کل خونه آتیش گرفت اونم در حالی که پدر و مادرا هنوز اون تو بودن.

بچه ها همشون رو زمین نشستن و گریه میکردن.

براکس : دخترا بلند شین. باید هرچه سریعتر از اینجا بریم.

بچه ها هم از سر ناچاری به حرف براکس گوش دادن و از کوچه پس کوچه ها می‌گذشتن. بارون هم توی همین موقعیت شروع به باریدن کرد.تا 

بچه ها داشتن راه میرفتن که ناگهان براکس ایستاد و به پشت سرش که دخترا بودن نگاه کرد.

براکس: پس ... پس کلارا کو؟

لونا هم به پشت سرش نگاه کرد و با تعجب گفت: اوایل راه که همراهمون بود!

همشون چند بار کلارا رو صدا زدن ولی کسی جواب نداد.

 

خــــــــب

اینم از پایان پارت دوازدهم.

❤️❤️