Thousand Silent Moments 💕
سلاااااااااااااااااااااااااام ✨
من اومدم با پارت دوم رمانم ♥
پارت ۲
کایلی::::
ـ رِد؟
مالیا بود که منو صدا میزد! البته با اسم شخصیتم توی فیلم!
با لبخندی که روی لبم بود به سمتش برگشتم
من : بله کلویی؟
مالیا متقابلاً لبخند زد و گفت : کایلی، من یکم استرس دارم خودت میدونی که چرا دیگه... برای اولین اجرا و اینا... . میگم شما حواستون به من هست دیگه ؟
استرس! مالیا ، اون دختر شیطونی که هم پای من توی همه ی شیطنتا بود الان استرس داره ؟!
من : مالیا؟ چرا استرس داری آخه دختر؟ معلومه که همه ی ما حواسمون بهت هست. هم به تو و هم به مالاچی. ولی اگه بخوایم کلی نگاه کنیم من و فریا هم باید استرس داشته باشیم چون همه ی ما به غیر از دارا و جاشوا که این دومین اجرای زنده ی اون هاست ، بقیه ی ما، اولین اجرای زنده ی خودمون رو قراره داشته باشیم ، خب؟ ولی مگه با استرس کارمون بهتر میشه؟ نچ، نتنها بهتر نمیشه که هیچ حتی بدترم میشه، پس همه باید با استرس هامون خداحافظی کنیم.
مالیا::::
مثل همیشه کایلی با حرفاش هم قانعم کرد و هم آروم!
خیلی خوبه که دوستی مثل کایلی داشته باشی! همیشه هواتو داره و حواسش بهت هست!
خوشحالم که توی اون فیلم بازی کردم و اونجا تونستم یه همچین الماسی رو به عنوان دوستم پیدا کنم!
ـــــــــــــــــ چند ساعت بعد ـــــــــــــــــ
دارا::::
بچه ها داشتن رقص هاشون رو تمرین میکردن و من جاشوا هم تازه بعد از تمرینمون اومدیم و نشستیم!
جاشوا : هماهنگیشون خوبه ها!
من : جاشوا؟ اگه هماهنگیشون خوب نبود و قابلیت هماهنگ شدن با هم رو نداشتن که اصلا اجازه نداشتن که به این تور بیان!
جاشوا: اوهوم.
به جاشوا یه لبخندی زدم و برگشتم تا به بچه ها نگاه کنم.
حواسم رفت سمت مالاچی و فریا که داشتن سر یه مدل رقص با هم کار میکردن که انگاری پای فریا لغزید و نزدیک بود که بیفته اما مالاچی سریع از پشت گرفتش و بلندش کرد. چند ثانیه همینطوری همو نگاه میکردن و یهو شروع کردن به خندیدن! منم از خنده ی اونا خندم گرفته بود!
بعدش هم سریع برگشتن سر جاهاشون و تمرین رو دوباره شروع کردن!
امیدوارم ازش لذت برده باشین 💕