Thousand Silent Moments 💕
سلاااااااااااااااااااااااااام 👋🏻
پارت ۴
جاشوا::::
از روی صندلی ام بلند شدم تا برم فریا و مالاچی رو صدا کنم.
وقتی به اتاق مالاچی رسیدم اول در زدم و با نشنیدن صدایی فهمیدم که جفتشون دارن خواب هزاران هزار بره رنگارنگ رو میبینن!
آروم در رو باز کردم و به سمت مالاچی رفتم تا اول اونو صدا کنم.
من : مالاچی ؟ مالاچی؟ پاشو
مالاچی : هوم؟
به صدایی که از خودش در آورد آروم خندیدم و رو بهش گفتم : بچه ها دارن اون پایین کیک میخورنا!
به طرز عجیبی یهو چشماش باز شدن، انگار سنسوراش با شنیدن اسم کیک فعال شدن.
مالاچی با حالت خواب آلود : دارن کیک میخورن؟؟
من : آره ، حالا پاشو فریا رو هم بیدار کن تا اونم بیاد کیکش رو بخوره
مالاچی سریعا حالتش از حالت دراز کشیده به حالت نشسته تغییر کرد و رو به فریا که روی زمین خوابش برده بود کرد و آروم با دستش شروع به آروم تکون دادن فریا کرد.
مالاچی: فریا بیدار میشی؟
و بازم خیلی آروم تکونش میداد!
رابطه بین مالاچی و فریا هر روز قشنگ تر و محکم تر از قبل میشه و من منتظرم تا نتیجه تموم این اتفاقات رو ببینم.
مالاچی : فریا بچه ها دارن پایین کیک میخورنا.
بازم انگار سنسور های فریا به کار افتادن باشم سریع از جاش بلند شد و با حالت خواب آلود گفت : جدا بدون اینکه به ما بگن دارن کیک میخورن؟
مالاچی : مثل اینکه
فریا : پس پاشو سریع بریم!
هر دوتاشون بلند شدن و بعد از فقط یه تغییر حالت دادن به موهاشون اونم با دست سریع از اتاق خارج شدن اونم بدون اینکه به من بگن!
عجب نامردی هستن اینا!
مالاچی::::
من موندم ، من و فریا قرار بود بشینیم و با هم سر اون آهنگه کار کنیم ولی چجوری خوابمون برد؟ من یکی که نمیدونم!
به هرحال بعد از اینکه من و فریا از عمد جاشوا رو توی اتاق تنها گذاشتیم، اونم برای اینکه مجازات بشه که از این به بعد من و فریا رو فراموش نکنه، به سمت اتاق ناهارخوری که توی طبقه پایین بود رفتیم. در واقع ما که تورمون شامل شهر های مختلف میشه و باید به شهر های مختلف بریم ، توی هر شهر ، حتی اینجا که شهر خودمونه هم توی یه هتل مخصوص بازیگرا و خواننده ها میمونیم!
چون اینکار باعث میشه که اول از همه به هم نزدیک تر باشیم و راحتتر بتونیم آهنگ ها و حرف هامون رو با هم تطبیق بدیم و اینکه ارتباط هامون هم با هم بیشتر و بهتر میشه!
امیدوارم خوشتون اومده باشه ✨